چند روزی رفته بودم مسافرت و اصلا به این وب سر نمی زدم حالا تصمیم گرفتم یه بار دیگه بیام و تو این وب
یعنی بیوگراف هرچی دوست دارم بنویسم ولی صحنه و ادبیات و .... نمی ذاره دوباره بیام و اینجا شروع به نوشتن کنم بیشتر تو فیس بوک می نویسم و توییتر و مطالعه می کنم کلا فراموش کرده بودم یه وب هم دارم در کل میخوام باز بنویسم از کسی که نمی تونم دوست ش نداشته باشم از کسی که وقتی با صدای خودش واسه مون شعر یا ترانه میخونه اشک تو چشام جمع میشه با لحن خودش با صدای همیشه خسته اش چی بگم فقط دوست دارم براش بنویسم نمی دونم دوست داره یا نه ولی من دوست دارم براش بنویسم از چن سال پیش که تو یه کافه در تهران دیدمش تا امروز خیلی تغییر کرده بود بزرگتر شده بود خیلی داغون بود از لحاظ روحی یه خورده افسرده بود ولی همون راه را داشت ادامه می داد چند وقت پیش بهم زنگ زد گفت دارم یه کارهای می کنم دوست داری همکارم بشی تو این کار هرچقدر هم پولش بشه بهت می دم از این حرفش ناراحت شدم و گفتم باید فکرامو کنم ! شب ساعت 3 بهش زنگ زدم اون که اصلا نمی خوابه / به قول خودش مثه جغد بیدارم / دقیقا بیدار بود بدون سلام کردن گفت بزار برات یه شعر بخونم خوند کلی خوشم اومد بهش گفت می خوام باهت همکاری کنم روز بعد کار رو برام فرستاد یه شعر بلند بود خوندم خوشم اومد زنگ به مهدی زدم گفتم یه آهنگ بزار روش مهدی بندخدا هم قبول کرد اسم شاعرو شنید بود ولی باهش ارتباط نداشت بهش گفتم دم از مرام معرفت نزن که رفیق ما خودش آخرشه ! بخاطر همین دارم باهش کار می کنم خلاصه ما کارو بستیم ولی هنوز منتشر نکرده ایم و گذاشتم هنوز روش کار کنیم تا بعد .... اسم شعر بود شب بخیر فیس بوک ! خیلی اسم خوبی بود و کار اینجوری شروع میشد :
خلاصه شده بودم در لب تابم !
اسم شاعر شعر بود احمد جعفری اما چکاوک را برداشته بود گفتم چرا برداشتی گفت بال شکسته ی چکاوکم خوب شد من آزادش کردم رفت و حالا شدم یه نفر اونم احمد جعفری ! پسر خوبی هست رفتارهای بخصوص خودشو داره یه جورهای دوست داشتنی هستش این چکاوک ما !!! خلاصه ما یه طرح هم براش زدیم امیدوارم خوشتون بیا از این کار
____________________________
++++++++++++++++++++++++++++
شعر و صدا : احمد جعفری
آهنگ : مهدی مقدم
: تنظیم کننده : یگانه حسین پور
اگه مشکلی پیش نیومد این کار رو تا بعد عید براتون همین جا می زارم .
حالا از وب خودش هم با اجازه خود احمد جعفری یکی از کارشو می زارم
شبانه روز دلتنگی هایم را پرسه میزنم
برای رهایی از هرزگی ....!
پرسه به جای خالی یک نفر به نام / تو !
هرگز از مرگ نهراسیده ام
برگرفته از کتاب آیدا درآینه «احمد شاملو»
شاید آرام تر میشدم
فقط وفقط ...
اگر میفهمیدی ...
حرفهایم به همین راحتی که میخوانی ،
نوشته نشده اند!!
به وب ش که رفتم ... این نوشته را دیدم تنم لرزید ... کپی کردم تو وب خودم با اجازه خودش
کسی که خنجر را برپشتم فرو کرد ،
بوی تنش خیلی آشنا بود ،
راستی
این عطر را خودم برایش خریده بودم !
اویگن برتولت فریدریش برشت (به آلمانی: Eugen Berthold Friedrich Brecht) (زاده ۱۰ فوریه ۱۸۹۸ - درگذشته ۱۴ اوت ۱۹۵۶)، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی با گرایشهای سوسیالیستی و کمونیستی بود.
برتولت برشت را بیشتر به عنوان برجستهترین نمایشنامهنویس تئاتر روایی (که نقطه مقابل تئاتر دراماتیک است)، و بهخاطر نمایشنامههای مشهورش میشناسند. اما برتولت برشت علاوه بر این که نمایشنامهنویسی موفّق و کارگردانی بزرگ بود، شاعری خوشقریحه نیز بود و شعرها، ترانهها و تصنیفهای پرمعنا و دلانگیز بسیاری سرود.
او سرودن شعرهایش را در ۱۵ سالگی و پیش از نمایشنامهنویسی آغاز کرد و نخستین سرودههایش را بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ سرود و آنها را در نشریات محلی منتشر کرد. در سال ۱۹۱۸، هنگامی که به خدمت سربازی اعزام شد افزون بر کار در بیمارستان نظامی پشت جبهه، سرودههایش را همراه با نواختن گیتار برای سربازان میخواند و آنها را مجذوب نوای گرم و سرود دلنشین خود میکرد.
شعرهای نمایشی برشت را از مهمترین آثار او دانستهاند. اینها شعرهایی هستند که به صورت سرود، تصنیف یا ترانه وارد نمایشنامههای او شده و به مناسبتهای موضوعی خاص یا برای غنا بخشیدن به موضوع و افزایش اثرگذاری، به صورت پیش درآمد، میانپرده، موخره یا در میان متن آوردهشدهاند. این شعرها اغلب طنزآمیز یا هزلآمیز هستند و زیر پوستهٔ شوخطبعانهٔ خود مفاهیم بسیار جدی و آگاه کننده داشته و پیامرسان ایدههای نقادانه و اجتماعی برشت هستند. بیشتر نمایشنامههای برشت دربرگیرندهٔ یک یا چند سرود، ترانه و شعر است.
از جمله نمایش های او
بعل
ننه دلاور و فرزندان او
مادر
زندگی گالیله
آنکه گفت آری و آنکه گفت نه
و ...
و اما شعر
آن که هنوز زنده است،
نگوید:« هرگز »،
آن چه ثابت و برجاست
ثابت و برجا نیست.
دنیا، این چنین که هست، نمی ماند.